همهی ما دوست داریم حس رضایت از زندگیمان داشته باشیم، اما چیزهایی مانع میشوند تا ما کسی باشیم که باید باشیم، یا حتی اینکه بدانیم دقیقا کی هستیم. شما میدانید کی هستید؟
ما یک جایی بین گذشته و آینده گیر میکنیم؛ یا تماما به دنبال این هستیم که چرا این کار را انجام دادم، نباید آن کار را انجام میدادم، خیلی خوب میشد اگر در آن زمان این رفتار را دشتم و…
یا برعکس، یک اعتماد به نفس کاذب از زندگی و اطرافیانمان گرفته و برای خودمان یک آیندهی رویایی دور از دسترس ترسیم می کنیم که در تلاش رسیدن به آن هستیم. ولی افسوس که برای ما نیست!…
اگر واقعا برای ما روشن نشود که چه کسی هستیم، هویت خودمان را از دست میدهیم و در مقابل بقیه نمی توانیم رفتاری درست داشته باشیم، هدف درستی نداریم، ازین شاخه به ان شاخه می پریم، هرکاری که دیگران از ما بخواهند انجام میدهیم، بدون اینکه حتی این مسئله را در نظر بگیریم که کاری که انجام میدهیم برای ما دوست داشتنی هست یا خیر.
به جای اینکه خودمان را در خودمان جستوجو کنیم، مدام از بقیه میپرسیم:” ما چطور آدمی هستیم؟” و هرچه بقیه بگویند را تعریفی از خودمان در نظر میگیریم.
برای اینکه حس بهتری داشته باشیم منتظر تشویق دیگران میمانیم و ارزشمند بودن ما وابسته به تعریف و تمجید دیگران میشود. امان از روزی که این تعریف و تمجید ها به پایان برسد و آن را از بقیه نشنویم ، همهی زندگی مثل برجی چند طبقه خراب میشود روی سرمان!
پس برای اینکه خودمان را در چنین موقعیتهایی قرار ندیم، ما نیاز داریم که خودمان باشیم و بدانیم ما کی هستیم.
سوال من کی هستم، از زمان های قدیم برای انسان های مختلف مطرح بوده و فلاسفه، روانشناسان، دانشگاهیان، دانشمندان، هنرمندان، عالمان، الهیات و سیاستمداران مختلفی همگی با آن دست و پنجه نرم کردند.
پاسخ به سوال من کی هستم، به این دلیل باعث پیچیدگی بوده که افراد نمیدانستند خودشان کی هستند ! کسی که امروز هستند؟ پنج سال پیش بودند؟ یا پنجاه سال دیگه خواهند بود؟
هستم به چه زمانی اشاره دارد؟ این هفته؟ امروز؟ همین ساعت؟ این ثانیه؟
( ما مدرسه اشتغالی ها معتقدیم “ اکنون ” تنها زمانی ست که وجود دارد. )
برای سول “من کی هستم ” کدام جنبه از من را باید در نظر بگیریم ؟ من بدن فیزیکیم هستم ؟ اندیشه و عواطفم هستم؟ رفتارامم؟
میبینید برای رسیدن به تعریف مختصر و کوتاه من کی هستم، شما باید وارد هزارتوی درون خودتان بشوید، باید جسارت و شجات داشته باشید که مدام بگردید و وارد قسمت هایی از وجودتان بشوید که شاید اصلا نمیدانستید وجود دارد و یا میترسیدید نگاهش کنید؛ باید با نگاهی دقیق بگردید و از هر بخش درونیتان، تکه های پازل گمشده خودتان را پیدا کنید، بعدا لازم دارید وقت بذارید و این پازل را برای خودتان تکمیلش نمایید.
شما اگر بتوانید به این جسارت و شجاعت برسید که این سفر را شروع کنید و پازل خودتان را بسازید، مسیر شما روشن شده، دیگر میدانید چه چیزهایی دوست دارید و برای حس رضایتتان دنبال تعریف و تمجید بقیه نیستید. دیگر به خاطر خوشحال نگهداشتن بقیه و تایید گرفتن از آنها به کارهایی دست نمیزنید که دوست ندارید. شما در این سفر میفهمید کی هستید، کجا هستید و کجا دوست دارید باشید.
این شعر زیبای مولانا را با هم مرور کنیم:
ساعتی میزان آنی
ساعتی موزون این
بعد این میزان خود شو
تا شوی موزون خویش
( ما مدرسه اشتغالی ها معتقدیم ” مهم نیست از کجا آمده ای، مهم این است که به کجا میروید” .)
شما می دانید چه کسی هستید؟ می توانید خودتان را تعریف کنید؟
اگر تا اینجای مطلب همراه ما بودید، احتمالا شما هم دنبال جواب برای سوال من کی هستم، هستید .
نگران نباشید! ما کمک می کنیم تا گام به گام به جواب سوالتان نزدیک بشوید.
با ما همراه باشید.